درباره ما
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
خبرنامه وب سایت: آمار وب سایت:
|
اقا جاتون خالی تو مراسم یکی از فامیلا بودیم موقع شام کسی که غذا هارو اماده و جا به جا می کرد دایی مون بود داشتم غذا می خوردیم که یکهو وسط جمعیت داییم اسممو صدا زد گفت بیا استخوان برات گزاشتم حالا دور تا دور مهمونای تازه و باکلاس و رودر وایسی دار همه برگشتنبه من نگاه می کنن از همه این ها گذشته رفتم می بینم خودش استخوان رو خورده فقط می خواستم اون وسط حال منو بگیره نظرات شما عزیزان: نویسنده گوجه سبز در چهار شنبه 6 خرداد 1394
|
|
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
طراح قالب
|